این دیدگاه معتقد به تقلیل وظایف ولیفقیه و تحدید وظایف ولیفقیه تا حد قضا و احکام حکومتی بود. این دیدگاه، در واقع بخش فکری جریان دوم خرداد را تشکیل میداد و جریان فکری دیگری که در کشور ما به عنوان روشنفکران دینی یا ملی مذهبی تلقی میشدند در دو مجموعه کیان و کیهان فرهنگی متمرکز بودند که مجموعه اینها از لحاظ فکری اشتراکاتی را با مجمع روحانیون مبارز داشتند.
این دو جریان روحانی و روشنفکری در مسیر و فرآیند انقلاب اسلامی بعد از رحلت امام به دنبال تغییر مسیر دادن انقلاب از خط اصلی خودش به یک نوع دموکراسی اسلامی و مردمسالاری با تأثیرپذیری کمرنگ از دین بودند و یا به تعبیری به دنبال اسلام حداقلی بودند.
در کنار این دو نحله فکری، در حدود 18 حزب و تشکلهای سیاسی که ذیل مجمع روحانیون فعالیت میکردند و عوامل اجرایی مجمع را تشکیل میدادند، در این حرکت قرار گرفتند. منتها ابتدا در یک موسسهای به نام "توسعه مدیریت ایران"این عوامل جمع شدند. بعد ا اینکه آقای خاتمی رأی آورد این نیروها از این موسسه به بدنهی دولت راه پیدا کردند. همه اینها کسانی بودند که چه قبل از انقلاب اسلامی و چه بعد از انقلاب دیدگاههای مشترکی با مجمع روحانیون مبارز به لحاظ سیاسی و فقهی داشتند. اینها با جایگاه ولایت فقیه مشکل داشتند و به دنبال دموکراسی خواهی بودند و نوعاً طرفدارسکولاریزه کردن کشور و دموکراتیزه کردن آن بودند. مجموعه این دو جریان فکری و تشکیلاتی و سیاسی عوامل اصلی تشکیل دهنده جریان دوم خرداد بودند.
زمینههای اولیه شکلگیری جریان دوم خرداد ازکجا پدید آمد؟
زمینهسازی برای شکلگیری و روی کار آمدن اینها در دوران دولت سازندگی پدید آمد. چون در واقع جامعه ما در دوران دههی اول انقلاب و دهه جنگ کاملاً متأثر از فضای دینی و انقلابی بود و دیدگاههای حضرت امام در واقع جامعه را به سمت یک جامعه دینی و ایثارگر و متخلق به قناعت و فداکاری بار آورده بود و بعد از اتمام جنگ و شروع دوران سازندگی، دولت سازندگی این ویژگیها و شاخصههای فرهنگی داخل جامعه را کاملاً تغییر داد و سیاست فرهنگی لیبرالی و توسعه اقتصادی منهای عدالت و بیتوجهی به ارزشهای اسلامی و دینی که حاکم بر برنامهریزیهای دولت و فضای اجرایی دولت بود منجر شد که جامعه سبک زندگیاشرا از سبک اسلامی به سبک غربی تغییر دهد.
در این دوران ازلحاظ فرهنگی چه تغییراتی در جامعه ایجاد شده بود؟
با اجرای این سیاستها ارزشهای انقلابی و اسلامی در این دوران کمرنگ شد، گرایش به دین و مذهب ودرواقع تدین در طی این دوران کاهش پیدا میکند و گروههای مرجع برای مردم کاملاً زیرورو میشود. گروهای مرجع مؤمن و انقلابی به گروههای مرجع انتهایی نقلمکانمیکنند و گروههای مرجعی مثل ورزشکاران و هنرمندان به صدر گروههای مرجع برای مردم انتقال پیدا میکنند.
در کنار این مسائل طبیعتاً تغییراتی در سبک زندگی و فرهنگ مصرفی مردم پدید آمد که این تغییر ذائقه و این سبک زندگی متمایل به اشرافی گری و سبک زندگی غربی که بعضاً نشأت گرفته از رفتار مسئولان و عناصر دوران سازندگی بود. اینها منجر شد که قشر جوانی که به بلوغ سیاسی رسیده بود و میتوانست برای اولین بار در انتخابات شرکت کند، با همان ذائقه رفاهطلبی اشرافی گری و مصرفگرایی وارد عرصه تصمیمگیری و رأیدهی بشوند که مجموعه این زمینهسازیهای اجتماعی و این زمینهسازیهای فرهنگی و این تغییر ذائقه، بستری را فراهم کرد که جریان دوم خرداد بتواند از مردم رأی بگیرند. البته در کنار اینها به علت افزایش و رشد قیمتها و تغییر نرخ ارز از 75 ریال به تقریباً 900 تومان و تورم چند صددرصدی در جامعه، فشار سنگینی به اقشار مختلف جامعه وارد آمد و موجب ایجاد یک نارضایتی عمومی از سوی دولت سازندگی در جامعه شد.
از طرفی در آن دوران شاهد فسادهای گسترده در دولت بودیم. قوه قضاییه در آن زمان به عدم رسانه ای کردن فسادهای کشف شده تاکید داشت، علاوه بر فساد 123 میلیاردی فاضل خداد در دولت سازندگی ، فسادهای دیگری در دولت اصلاحات رخ داد که رسانهای نشدند. مثلاً در یکی از نمونه ها یکی از وزرای صنایع که هزینه بسیار سنگینی را صرف ساخت جاده برای شهر زادگاهش کرد بود، مجبور شد این پول را به خزانه دولت بازگرداند.
با وجود مشکلات اقتصادی ایجاد شده و افزون شدن فشار ها بر مردم، دولت چه اقدامی را در این زمینه انجام داد؟
در این زمان دولت طرح فقرزدایی را اجرا میکند که اجرای آنهم اثری نبخشید و موجب افزایش دوباره قیمتها شد، درواقع این طرح خیلی کمکی به اقشار ضعیف جامعه نکرد. لذا این فشار اقتصادی ذکرشده موجب شورشهای مردمی در مشهد و قزوین، در اسلامشهر در شیراز و نقاط مختلف کشور شد و مجموعهی این نارضایتیها از عملکرد دولت از یکسو و آن تغییر ذائقه فرهنگی، از سوی دیگر زمینهی روی کار آمدن دولت دوم خرداد با آن تفکرات و اندیشهها ذکر شده را سبب شد.
نقش بازارهای جدید در این تغییر ذائقهها و فرهنگ مصرفگرایی جدید به چه صورت بود؟
ازجمله تغییراتی که در فرهنگ مصرفی جامعه پدید آمده این بود که دولت سعی کرد فضای اقتصادی جامعه را به یک فضای غیرسنتی و مدرن تغییر دهد. براساس این طراحی در مورد مسائل دینی و ارزشی با ایجاد فرهنگسرا ها توانست، فعالیتهای اوقات فراغت مردم را از مساجد به فرهنگسراها با یک اصول و سبک جدیدی تغییر دهد و اوقات فراغت مردم را با موسیقی و مسائلی که خیلی باارزشهای دینی مطابقت نداشت، پر بکند.
دولت در مقابل بازار سنتی و اسلامی موجود در جامعه، با ایجاد بیش از 100 فروشگاه رفاه زنجیرهای در سطح کشور، فضایی را در بازار به وجود آورد که این فضا گرایش به مصرف و مصرفگرایی را چندین برابر کرد و با استفاده از سبک زندگی غربی و با فرم فروشگاههای زنجیرهای، توانست در سبک زندگی مردم تغییراتی اساسی را ایجاد بکند.
این موارد موجب شد که مردم در اثر مراجعه به این نوع فروشگاهها، هزینهی سنگینی را در زندگیشان متحمل شوند، که این هزینه سنگین جز از طریق وام گرفتن، قابل جبران نبود. درواقع مردم هم نیازمند به وام شدند و هم نیازمند به کار مضاعف زن و شوهر، که مجموعه اینها در سبک زندگی جامعه و مردم تأثیر قابل توجهی داشت و جامعه را از یک شکل خانواده محور و سبک اسلامی که مرد نفقه دهنده خانواده باشد، به یک خانوادهای تبدیل کرد که زن و مرد باید حتما با همدیگر کار بکنند تاهزینههای زندگی تأمین شود.
این موارد چه تأثیراتی بر خانوادهها داشت؟
طبیعتاً این موارد در تربیت فرزندان تأثیر می گذاشت، مثلاً زمانی را که میتوانستند به فرزندانشان اختصاص دهند و به آنها رسیدگی کنند، ازدستداده بودند. این نرسیدن و عدم توجه کافی به فرزندان موجب رشد مهدکودکها و راه افتادن مهدهای خصوصی برای نگهداری کودکان شد، همینطور به صورت زنجیروار اینها تأثیرات خودشان را بر نسل آینده بهگونهای گذاشت که نسل جدید و نسل سوم فاصله بسیار زیادی به لحاظ اخلاقی و رفتاری با نسل اول انقلاب پیدا کرد و این گسست نسلی را درواقع در دهه 80 در کشور ما به وجود آورد که محصول زیرساختهایی بود که درگذشته در کشور طراحیشده بود.
با توجه به اینکه اکثر صاحب نظران معتقدند رأی به آقای خاتمی یک رأی سلبی به آقای هاشمی قلمداد میکنند و از طرفی آقای ناطق نوری به عنوان نماینده و ادامه دهنده راه آقای هاشمی شناخته می شد،این تغییر در سبک زندگی و ذائقه مردم به چه شکل منجر به یک رأی سیاسی شد؟
نکته مهمی است، وقتیکه در این تغییر و تحولات ارزشی که در اثر سیاستهای فرهنگی و اقتصادی دولت سازندگی در کشور رخداده بود، گروه مرجع و مورد اعتماد مردم که گروه روحانیت بودند، به پایین جدول انتقال پیدا میکنند. یعنی میزان اعتماد مردم به این قشر از 84% به 34% تقلیل پیدا میکند. وقتی که ارزشهای انقلابی و اسلامی در داخل جامعه کاملاً وارونه میشود و ثروت جای علم را در افکار جامعه و نسل جوان میگیرد و مثلاً توجه به حجاب از 82% به 35%کاهش پیدا می کند و ارزشهای دینی و حضور در مجامع دینی و مذهبی و همهیاینها در اثر این تغییر نظام ارزشی کاهش پیدا می کند،طبیعتاً این موارد در نوع رأیدهی مردم هم تأثیرمیگذارد ورأی به قشر دیندار و مذهبی و متکی به ارزشهای دینی و اسلامی تبدیل میشود به رأی به کسانی که خیلی به این ارزشهای دینیقیدوبندی نداشته باشند و به دنبال آزادیهای نامحدود باشند و شعار آزادی مطلق و آزادی لیبرالی را بدهند و از نمادهای ارزشی فاصله بگیرند، توجهی به ایثارگران و کسانی که در دوران جنگ زحمت کشیدند و فداکاری کردند نداشته باشند و قشری که در انقلاب و دفاع از کشور نقش مهمی را داشته، این قشردرجامعهای که این نوع ارزشها بر آن حاکم شده، بدون طرفدار و پایگاه اجتماعی شدند.
لذا مجموعه این موارد و دلایل باعث شد مردم به سمت رأی دادن به کسانی بروند که با این ارزشها فاصله داشته و ازلحاظ سیاسی دخیلِ در مشکلات اقتصادی کشور و دولت گذشته هم به شمار نمیآمدند، لذا چون آقای ناطق که در آن زمان رقیب اصلی آقای خاتمی بود و خودش را تداوم بخش مسیر آقای هاشمی اعلام کرده بود و مردم وی را پشتیبان دولت سازندگی میدانستند و از طرفی از آن دولت نارضایتی داشتند. لذا یک چرخش قابلتوجهی از رأی دادن به جریان آقای ناطق به جریان دوم خرداد پدید آمد و در واقع جریان دوم خرداد حاصل توسعه اقتصادی دولت هاشمی است.
مصاحبه از : علیرضا رحیمی
نظرات شما عزیزان:
|